تعریف ادراک
ادراک مفهومی نزدیک به نگرش است. ادراک فرآیندی است که موجودات زنده طی آن احساسات خود را تفسیر و سازماندهی میکنند تا تجربه معناداری از جهان ایجاد کنند؛ به عبارت دیگر، فرد با یک موقعیت یا محرک روبرو میشود. سپس محرکها را بر اساس تجربیات قبلی به مفهومی معنادار تفسیر میکند. با این حال، آنچه یک فرد تفسیر یا درک میکند ممکن است با واقعیت تفاوت اساسی داشته باشد.
فرآیند ادراک
فرآیند ادراک چهار مرحله دارد که مشتمل بر تحریک، تثبیت، سازماندهی و تفسیر میباشند. آگاهی و پذیرش محرکهای شخصی نقش مهمی در فرایند ادراک یک شخص دارند. میزان پذیرش محرکها بسیار گزینشی است و ممکن است توسط باورها، نگرش، انگیزش و شخصیت افراد محدود شود. افراد به محرکهایی پاسخ میدهند که نیازهای فوری آنها را برآورده کند (هوشیاری ادراکی) و محرکهایی که ممکن است باعث اضطراب روانی شوند (دفاع ادراکی) را نادیده بگیرند.
مدل فیلتر برادبنت مفهوم هوشیاری ادراکی را مطرح مینماید. برادبنت استدلال کرد از یک طرف، به دلیل ظرفیت محدود باید اطلاعات را به صورت گزینشی پردازش کرد و بنابراین هنگامیکه اطلاعات از دو کانال مختلف به یک فرد ارائه شود (به طور مثال دیداری و شنیداری) سیستم ادراکی فرد فقط آن چیزی را پردازش میکند که بیشترین اهمیت را دارد.
عوامل داخلی ادراک
از آنجا که افراد به طور مداوم تحت مشاهدات و استماعات از جهان خارج قرار میگیرند، لازم است یک فرایند داخلی یا روشی وجود داشته باشد که در آن دادهها را بتوان انتخاب و برای اطلاعات معنادار سازماندهی نمود. این نوع فرآیند گزینشی در دو سطح اساسی اتفاق میافتد: 1) دادههایی که یک شخص از آنها آگاهی دارد و پس از انتخاب میتواند به راحتی آنها را تشخیص دهد؛ 2) دادههایی که ممکن است زیر آستانه آگاهی شخص باشد. هنگامیکه افراد دادهها را برای پردازش یا تفسیر انتخاب میکنند، مرحله بعدی مرتب کردن یا طبقهبندی این دادهها به روشی معنادار است. البته این اتفاق به صورت تصادفی رخ نمیدهد، بلکه به روشی صورت میگیرد که با باورها و ارزشهای ما سازگار باشد.
عوامل خارجی ادراک
اگرچه آنچه میبینیم و میشنویم به طور قابلتوجهی تحت تأثیر فرایندهای داخلی فرد است، اما نحوه ارائه محرکهای مختلف خارجی نیز بر ادراک فرد از آنها تأثیر میگذارد. برعکس عوامل داخلی، این عوامل بیشتر به ماهیت خود محرکها مربوط میشود تا مکانیسمهای انسانی که برای دریافت محرک استفاده میشود.
- شدت یا قدرت نسبی یک شی، سروصدا یا حوادث میتواند به طور قابلتوجهی ادراک فرد را تحت تأثیر قرار دهد. پس بوی تند بیشتر از بوی نامحسوس قابل توجه است.
- کنتراست به میزان برجسته شدن چیزی در زمینه آن اشاره دارد. نور شدید بیشتر از نور کم (شدت) قابل توجه است، اما نور به خصوص شدید در صحنه تئاتر کمتر مورد توجه قرار میگیرد زیرا با نورهای روشن دیگری احاطه شده است. به همین ترتیب، رفتارهای خاصی که تمایل دارند در یک زمینه شناخته نشوند، در موقعیتهای مختلف اجتماعی برجسته میشوند. به عنوان مثال رفتار بازیگوشانه کودک در میان بزرگسالان بسیار بیشتر از سایر کودکان قابل مشاهده است.
- اندازه ادراک بصری فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. به زبان ساده، اجسام بزرگ بیشتر از اجسام کوچکتر قابل توجه هستند. از آنجایی که آنها در رابطه با زمینه خود (کنتراست) کاملاً برجسته میشوند، اشیا بزرگتر احتمال بیشتری دارند که ادراک شوند.
- مجاورت عامل دیگری است که میتواند بر ادراک فرد از آنچه میبینید تأثیر بگذارد. چیزهایی که از نظر جسمی نزدیک هستند بیش از چیزهای غیرمشابه معمولاً مورد توجه قرار میگیرند.
- تشابه اشیائی که در کنار یکدیگر قرار دارند بر ادراک فرد اثر خواهند گذاشت. اشیاء شبیه و نزدیک به هم بیشتر از اشیائی که شباهت کمتری دارند به چشم میآیند.
- تکرار یکی دیگر از عوامل خارجی است که در ادراک فرد تأثیر میگذارد. چیزهایی که مرتباً تکرار میشوند یا اتفاق میافتند با سهولت بیشتری نسبت به رویدادها یا اشیایی که به ندرت تکرار میشوند و یا تکرار نمیشوند، مورد توجه قرار خواهند گرفت. این بخشی از منطق کمپینهای سیاسی و تبلیغاتی است، جایی که یک نامزد انتخاباتی یا محصول به طور مکرر در معرض دید قرار میگیرد.
- حرکت بر توانایی فرد در انتخاب محرکهای مختلف تأثیر میگذارد، زیرا افراد تمایل دارند مواردی را که حرکت میکنند مشاهده کنند. این موضوع هنگامیکه اصوات را ردیابی میکنیم، کاربرد دارد نظیر صدای آژیر خودروی پلیس یا آتشنشانی.
- موقعیتهای جدید و بسیار آشنا با سهولت بیشتری نسبت به موقعیتهایی که بدیع و آشنا نیستند، انتخاب میشوند. به عنوان مثال، محصولات جدیدی که به اندازه کافی متفاوت هستند میتوانند توجه زیادی را جلب کنند (جدید بودن). همچنین به نظر میرسد اگر خیابان خودمان در تلویزیون نشان داده شود، توجه ما را بیشتر به خود جلب مینماید (آشنایی).
به طور خلاصه تمایل داریم اشیاء، اصوات یا رویدادهایی که دارای شدت بیشتر، ماهیت بزرگتر، در کنتراست با زمینه نزدیک به هم، تکراری، در حرکت، بدیع و یا بسیار آشنا هستند را انتخاب کنیم.
تحریف ادراکی
دفاع ادراکی
گاهی افراد با محرکهای بسیار تهدیدکننده یا گیجکنندهای مواجه میشوند که از ادراک آنها امتناع میورزند. این فرایند دفاع ادراکی نامیده میشود. افراد دوست دارند که اطلاعاتی که از نظر فرهنگی تهدیدکننده یا غیرقابلقبول به نظر میرسد را نادیده بگیرند. دفاع ادراکی به فرد امکان میدهد تا رخدادهایی را که توان برخورد با آنها را ندارد نادیده بگیرند و با هدایت توجه فرد به چیزهای دیگر، او را در دور ساختن احساساتش از آن رخداد یاری کنند. هنگامیکه فرد با محرکهای تهدیدکننده مواجه میشود معمولاً بر اساس یکی از چهار شیوه زیر واکنش نشان میدهد:
- وجود ادراک را نفی کرده و آن را نادیده میگیرد؛
- ادراک را تعدیل یا تحریف میکند تا با دیگر باورهایش سازگار و هماهنگ گردد؛
- ادراک را پذیرفته و تغییرات مربوط را در سایر باورهایش نیز پذیرا خواهد شد؛
- وجود محرکهای تهدیدآمیز را اذعان میدارد ولی از تغییر امتناع میورزد.
ناهماهنگی شناختی
آلفرد آدلر پزشک وینی که نظریه روانشناسی فردی را توسعه داد، تأکید مینماید که نگرش یک شخص نسبت به محیط تأثیر زیادی در رفتار وی دارد. آدلر معتقد بود که افکار، احساسات و رفتارهای فرد در تعامل با محیط فیزیکی و اجتماعی است و جهت تأثیرگذاری به صورت دوطرفه میباشد یعنی نگرشهای ما تحت تأثیر جهان اجتماعی و جهان اجتماعی ما تحت تأثیر نگرشهای ما هستند. این تعاملات ممکن است باعث ایجاد تعارض بین نگرش و رفتار یک شخص شود. از این تعارض به عنوان ناهماهنگی شناختی یاد میشود. ناهماهنگی شناختی به هرگونه تناقض گفته میشود که یک شخص بین دو یا چند نگرش یا بین رفتار و نگرش خود ادراک میکند. فستینگر معتقد بود که هر نوع تناقض که برای فرد ناخوشایند باشد، شخص را وادار میکند تا ناهماهنگی (تعارض) را کاهش دهد. به عنوان مثال، علی دو همکار خود یعنی حسن و حسین را دوست دارد، اما حسن، حسین را دوست ندارد (تناقض). علی باید تناقض را از بین ببرد. علی ممکن است: 1) سعی کند احساسات حسن نسبت به حسین را تغییر دهد؛ 2) احساسات خود را نسبت به حسن یا حسین تغییر دهد؛ 3) رابطه خود را با حسن یا حسین قطع کند.
به عنوان مثال، چرا زمانیکه افراد با خطرات سیگار کشیدن آشنا هستند ولی باز هم به سیگار کشیدن ادامه میدهند؟ کسارجیان و کوهن با استفاده از نظریه ناهماهنگی شناختی، سعی در تحلیل چگونگی منطقی کردن رفتارهای سیگاریها داشتند. آنها دریافتند که افراد سیگاری ادامه سیگار کشیدن خود را با این دلایل توجیه میکنند:
- سلب مسئولیت در قبال رفتارهایشان (قادر به ترک سیگار نیستم یا تلاش بسیار زیادی برای ترک سیگار لازم است)؛
- انکار، تحریف، سوءبرداشت یا به حداقل رساندن میزان خطر سیگار (بسیاری از سیگاریها، طول عمر بسیار زیادی دارند یا خیلی چیزهای دیگر نیز خطرناک هستند)؛
- اطلاعاتی را که تناقض رفتار سیگاریها را کاهش میدهد، به طور انتخابی بیان میکنند (سیگار کشیدن بهتر از خوردن و نوشیدن بسیار زیاد است یا سیگار کشیدن بهتر از دیوانگی و استرس بسیار زیاد است).
اگرچه تئوری ناهماهنگی شناختی به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه افراد سعی میکنند جهانی که در آن زندگی میکنند را معنا کنند، اما بیان نمیکند که یک فرد برای کاهش یا از بین بردن ناهماهنگی چه باید بکند تا فرد بتواند کاری را انجام دهد تا رفتارها را به تعادل برساند.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.