تاریخچه تفکر انتقادی
تفکر انتقادی نخستین بار توسط برخی فلاسفه در حدود 350 سال قبل از میلاد، مطرح شد. نوشتههای سقراط، افلاطون و ارسطو، شاگردان آنها را به اکتشاف نظریهها و مفاهیم تشویق میکرد. فلسفههای آنان دربردارنده این مطلب بود که غالباً نتیجه نهایی تجزیهوتحلیل واقعیتها و قضایا آن چیزی نیست که در ظاهر امر به نظر میرسد. کندوکاو و تجزیهوتحلیل قضایای مربوط به یک واقعیت و تصمیمگیری توأم با آن به منظور کندوکاو کامل مزایا و مخاطرات هر تصمیمگیری، ضروری است. همچنین نظریههای نوین درباره تفکر انتقادی با تفکرات لوگان([1]) و کمیسیون ملی آموزش عالی آمریکا در سال 1983 تداوم یافت که در آن بررسی انتقادی شرایط و قضایای مربوط به آموزش آمریکا برای کندوکاو سهم تفکر انتقادی در آموزش جوانان آمریکا به کار گرفته شد. این بررسیها، نتایج بهینه برآیندهای تفکر انتقادی را در اختیار مؤسسات آموزشی قرار داد. لوگان به اجرای یک مطالعه بر 874 دانشجوی جامعهشناسی پرداخت و چنین نتیجه گرفت که تمام این دانشجویان در همه سطوح کالج (از دانشجویان جدیدالورود گرفته تا فارغالتحصیل) در توانمندی تشخیص تفکر غیر انتقادی یا ناسالم، نمره بسیار کمی را احراز نمودهاند. در حالیکه فهم رهیافتهای این چنین اطلاعاتی مشکل بود. نتایج بررسیهای کمیسیون ملی آموزش عالی در سال 1983 که در گزارشی با نام «ملتی در معرض خطر» آورده شده بود، باعث تشویق مسئولان آموزش عالی برای نگاه جدی به موانع موفقیتهای دانشجویان آمریکایی شد. در همان چارچوب زمانی در یک مطالعه انجام شده درباره تفکر انتقادی، نوریس([2]) نتیجهگیری کرد که عملکرد تفکر انتقادی دانشجویان در مراحل مختلف تحصیل پایینتر از سطحی است که باید باشد؛ بنابراین در دهه 1980 به رفع این نقیصه که در سیستمهای آموزشی و نهایتاً در محیطهای کاری آمریکا ریشه دوانیده بود، توجه خاص مبذول شد. بهزعم برخی صاحبنظران نظیر فیشر آنچه دیویی([3]) به عنوان تعریف تفکر تأملی یا تفکر انعکاسی([4]) ارائه کرده است، یعنی بررسی فعالانه، مستمر و دقیق یک عقیده یا شکل مفروضی از دانش، در پرتو زمینههایی که از آن حمایت میکند. در حقیقت تعریفی برای تفکر انتقادی است و به همین دلیل است که وی را پدر تفکر انتقادی مدرن میدانند.
[1] Logan
[2] Norris
[3] Dewey
[4] Reflective Thinking
امکان ثبت نظر جدید بسته شده است.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.