معنویت در محیط کار
مقدمه
در دهه نود قرن بیستم، نوعی یکپارچگی مجدد بین زندگی بیرونی و درونی در حال شکلگیری بوده است. یکی از حوزههای مهمی که این یکپارچگی در آن مطرح شده است، محیط کسبوکار سازمانها است. بسیاری از امور که قبلاً در حیطه قلمرو خصوصی طبقهبندی میشدند، اکنون در حال تحمیل خود به قلمرو عمومی میباشند. ورود مفاهیمی چون اخلاق، حقیقت، باور به خدا یا نیرویی برتر، درستکاری، وجدان، رادمردی و گذشت، اعتماد، بخشش، مهربانی، احساسات، ملاحظه، معناجویی در کار، همبستگی با همکاران، تشویق همکاران، احساس صلح و هماهنگی، نوعدوستی و… به پژوهشها و اقدامات مدیریتی و کسبوکار، همه حکایت از ظهور پارادایم جدیدی دارند. به عقیده بسیاری از محققان، این پارادایم جدید محیط کار که برگرفته از فیزیک کوانتوم، علوم سایبرنتیک، نظریه آشوب، علوم شناختی، مذاهب و آیینهای شرقی و غربی میباشد و در واقع عکسالعملی به پارادایم خشک و مکانیستی مدرن است، پارادایم معنویت میباشد. حتی وانگرمارش و کونلی با قطعیت پیشبینی کردهاند که این پارادایم جدید در ادامه موج سوم مطرح شده توسط آلوین تافلر، موج چهارم خواهد بود.
از ابتدای سال 1992 حجم مقالات، کتب، کنفرانسها و کارگاههای معنویت در محیط کار افزایشی فوقالعاده داشته است. برای مثال این موضوع به روی جلد مجلاتی چون بیزینس ویک و فورچون راه یافته است. یکی از محققان پیشبینی کرده است که معنویت در محیط کار از اصلیترین روندها در قرن بیست و یکم خواهد بود. علاوه بر این در سال 1999 نیز آکادمی مدیریت که یکی از معتبرترین مراجع مدیریت در دنیا میباشد، آخرین گروه تخصصی خود را تحت عنوان «مدیریت، معنویت و دین» تشکیل داد و با این کار در واقع مشروعیت و پشتیبانی لازم برای تحقیقات و تدریس در این زمینه جدید را فراهم کرد و همزمان مجلات معتبری از جمله مجله علمی «ژورنال مدیریت تغییر سازمانی» ویژهنامههایی را به این موضوع اختصاص دادند.
تعریف معنویت در محیط کار
تعریف معنویت با معنویت در محیط کار فرق دارد و وجه تشابه دو اصطلاح در واقع نبود یک تعریف جهانشمول است؛ زیرا هر فردی بر اساس نظر خویش به تعریف آن پرداخته است و رسیدن به یک تعریف موردقبول اکثریت مشکل به نظر میرسد. به نظر میرسد امروزه کارکنان در هر کجا که فعالیت میکنند، چیزی فراتر از پاداشهای مادی در کار را جستجو میکنند. آنان در جستجوی کاری بامعنا و امیدبخش و خواستار متعادل ساختن زندگیشان هستند. معنویت در کار دربرگیرنده مفهومی از احساس تمامیت و پیوستگی در کار و درک ارزشهای عمیق در کار است. معنویت در محیط کار، چارچوبی از ارزشهای سازمانی است و نشانه آن وجود فرهنگی است که کارکنان را بهطور فزایندهای از میان فرایندهای کاری فراتر میبرد و فهم آنها را از ارتباط با دیگران بهبود میبخشد، بهگونهای که احساس لذت را تجربه میکنند. معنویت در کار، درک و شناسایی این است که بعدی از زندگی کارکنان درونی و باطنی است که قابل پرورش است و به واسطه انجام کارهای بامعنا، در زندگی اجتماعی پرورش مییابد.
گیاکالون و جورکیویس معنویت در محیط کار را اینگونه تعریف میکنند: چارچوبی از ارزشهای سازمانی ثابت شده در فرهنگ که تجربه کارکنان از تعالی را از طریق فرآیند کار، ترقی میدهد و احساس آنها از پیوند داشتن با دیگران را به روشی که احساس کامل بودن و لذت را برای آنها فراهم میکند، تسهیل مینماید. میتوان گفت معنویت در محیط کار به عنوان چارچوب ارزشهای سازمانی مشاهده شده در فرهنگ تعریف شده که تجربه متعالی کارکنان را از طریق فرایند کار ارتقاء میدهد.
اشموس و داچون معنویت در محیط کار را اینگونه تعریف کردند: شناخت و تشخیص این امر که کارکنان یک زندگی درونی و باطنی دارند که هم باعث پروراندن کار بامعنا و ارزشمند میشود و هم توسط آن پرورش داده میشود که این در بافت جامعه اتفاق میافتد. اشموس و داچون معنویت در کار را درک و شناسایی بُعدی از زندگی درونی و باطنی کارکنان که قابل پرورش است و به واسطه انجام کارهای بامعنا در زندگی اجتماعی رشد و توسعه مییابند، تعریف میکنند. به نظر کینجرسکی و همکارانش معنویت در کار عبارت است از داشتن احساس شور و حرارت و انرژی مثبت کارکنان از کار و احساس اینکه آنها دارای شغلی با معنا و هدفمند هستند، داشتن احساس رشد و پیشرفت در کار و احساس اتصال و پیوند با دیگران و داشتن هدف مشترک. در تعریفی دیگر با تمرکز بر بعد سازمانی بیان میشود که معنویت در کار عبارت است از چارچوبی از ارزشهای سازمانی برخاسته از دل فرهنگ که در آن افراد باور داشته باشند که برای انجام کاری بامعنا استخدام شدهاند و به رشد و تعالی فرد منجر میشود؛ همچنین از طریق ایجاد احساس کمال و شادی تسهیلکننده رابطه فرد با سایر افراد است.
تفاوت معنویت در کار و معنویت در محیط کار بهزعم پژوهشگران، لازم است بین معنویت در کار و معنویت در محیط کار فرق گذاشته شود. معمولاً این دو اصطلاح به جای یکدیگر به کار میروند، اما با هم متفاوتند. معنویت در کار به جنبههای فردی و معنویت در محیط کار به جنبههای سازمانی آن اشاره دارد. معمولاً معنویت در کار در سطح فردی و معنویت در محیط کار در سطح سازمانی نمایان میشود. در برخی از نوشتهها واژه «روح در کار)» را برای معنویت در کار، یعنی سطح فردی میآورند و واژه «روح در محیط کار» برای معنویت در محیط کار، یعنی سطح سازمانی به کارمی گیرند. |
اهمیت معنویت در محیط کار
هویت به انسان بینش جدیدی نسبت به خود میدهد و بهطور شگفتانگیزی اعتمادبهنفس را بالا میبرد و باعث میشود تا فرد در کارش ثبات بیشتری داشته باشد. از جمله دلایل اهمیت معنویت به خصوص معنویت در محیطهای کاری میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ورود معنویت به سازمان و محیطهای کاری به کارکنان این توانایی و قدرت را میدهد تا چشمانداز یکپارچهتری نسبت به سازمان، خانواده و جامعه خویش به دست آورند.
- امروزه به نظر میرسد کارکنان در هر کجا که فعالیت میکنند، چیزی فراتر از پاداشهای مادی در کار جستجو میکنند. آنان در جستجوی کاری با معنا، امیدبخش و خواستار متعادل ساختن زندگیشان هستند.
- پدیده عدم اطمینان در محیطهای کنونی، سازمانها را بر آن داشته است تا از معنویت به عنوان منبعی سرشار از مفهوم پایداری بهره برده و تناقض میان نظم و بینظمی در سازمان را حلوفصل نمایند. سازمانها برای فعالیت مستمر در عرصههای مختلف نیازمند ایجاد تعادل بین دو حالت تغییر و ثباتاند؛ از یکسو نظم و ثبات سازمانها با عقلانیت (نیمکره چپ) پیوند میخورد و از سوی دیگر بینظمی و تغییر سازمانها با معنویت (نیمکره راست) قابل توجیه است. بهرهوری با تلفیق دو مقوله عقلانیت و معنویت در سازمانها میسر است.
- کارکنان هوشمند امروزی، سازمانهایی را برای کار برمیگزینند که به آنان در یافتن خویشتن کامل خود در کار کمک نماید. میتوان گفت که کارکنان در سازمان به دنبال چیزی بیش از ارضای نیازهای مادی هستند.
پیشفرضهای معنویت در محیط کار
معنویت در کار، مانند هر موضوع دیگری مبتنی بر فرضیههایی است که ارائه آنها ضروری به نظر میرسد. هرچند این فرضیهها بدیهی به نظر میآیند، اما حوزههای حائز اهمیتی برای تحقیق یا جستجوی پژوهشگران را تشکیل میدهند.
این پیشفرضها، افرادی را که در زمینه معنویت در سازمان مطالعه و پژوهش میکنند به چالش میطلبد. همانطور که پیامد و نتایج هر یک از ارتباطات در ایجاد فضای معنوی روانی مؤثرند و میتواند مختلف باشد. پیامد و دستاوردهای ارتباط فرا فردی اتصال و پیوند با نیرویی برتر (خدا) و احساس حضور و ظهور آن در کار و بهتبع آن احساس داشتن کاری با معنا و هدفمند است. ارتباط درون فردی بروز توانمندیها و قابلیتهای فردی و به دنبال آن خودشکوفایی در کار، یعنی به راستی رسیدن هستی یک فرد میباشد. نتیجه ارتباط اثربخش میان فردی، تفاهم برای رسیدن به هدفی مشترک در راستای اهداف سازمانی است. سرانجام در ارتباط برون فردی در افراد احساس به هم پیوستگی با محیط خویش ایجاد خواهد شد. جامعیت تعریف یاد شده آن چنان است که میتواند در پارادایمهای نسبتگرا، آئینگرا، انسانگرا و پستمدرن قرار بگیرد، چرا که این تعریف از سنخ «معنویت فرا دینی» است.
امکان ثبت نظر جدید بسته شده است.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.