تفاوت بین مشکل و مسئله
بسیاری از ما دو واژه مشکل ( Issue or Trouble) و مسئله (Problem) را به جای یکدیگر و در حد واژههایی مترادف به کار میبریم. این در حالیست که در مدیریت و برخی دیگر از شاخههای علوم انسانی، تفاوت مشکل و مسئله در نگاه کارشناسان و متخصصان بسیار جدی است و مراقب هستند که این دو واژه را به جای یکدیگر به کار نبرند. البته ماجرا در حد یک حساسیت از جنس ادبیات نیست؛ بلکه توجه به فرق مشکل و مسئله باعث میشود که مهارت ما در حل مسئله و تصمیمگیری افزایش پیدا کند.
مشکل یک قضاوت حسی است؛ اینکه یک جای کار میلنگد و چیزی در جایی آن چنانکه باید باشد نیست (اما چه چیزی؟ در کجا؟ چرا؟ اینها را نمیدانیم). مشکل میتواند یک نارضایتی، ناراحتی، نگرانی و یک وضعیت نامطلوب باشد؛ اما آنقدر مبهم که نمیتوان آن را توضیح داد و تشریح کرد. وقتی حس میکنیم مشکلی وجود دارد، معمولاً معتقدیم که باید در آینده، کاری برای رفع آن مشکل انجام دهیم؛ اما چه کاری؟ نمیدانیم. چون هنوز حتی در تعریف و توصیف وضعیت موجود، ضعف داریم. مشکل در مقایسه با مسئله، بسیار مبهمتر است. مسئله شفافتر است و در آن، وضعیت فعلی و احتمالاً وضعیت مطلوب تا حد خوبی مشخص شده است. آنچه نمیدانیم، روش و اقدامهای مناسب برای حرکت از وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب است.
به بیان دیگر، مشکل موقعیت نامطلوبی است که میزان ابهام و پیچیدگی آن بالاست؛ تا جایی که زوایای مختلف آن بر ما پوشیده است و نمیدانیم چگونه باید آن را مطالعه کرده و از آن رهایی یابیم. به عبارت دیگر راه برونرفت از مشکلات، معلوم نیست و چاره کار به نظر هیچکس نمیرسد؛ اما مسئله، وضوح بیشتری دارد. هر چند تشخیص مسئله در بسیاری از موارد کار هرکسی نیست و به ریزبینی و دقت نظر قابلتوجهی نیاز دارد، ولی وقتی تشخیص داده شد، ابتدا و انتهای آن تا حد زیادی روشن است. وقتی با یک مسئله مواجهیم، اغلب میدانیم که علت آن چیست و چه عواملی آن را به وجود آوردهاند.
مشکل «دیده» میشود؛ اما مسئله «تعریف» میشود.
مشکلات حل نمیشوند، بلکه ابتدا به مسئله تبدیل میشوند و سپس مسئله حل میشود.
بسیاری از مشکلات وجود دارند که اصلاً دیده نمیشوند. هنر ما در زندگی شخصی و در محیط کار این است که مشکلات را ببینیم و به آنها توجه کنیم. مثلاً ممکن است در رابطه عاطفی میان دو نفر، مشکل وجود داشته باشد؛ اما یکی از این دو نفر، اصلاً متوجه نشده که مشکلی وجود دارد. همین که فرد، متوجه میشود که جایی از این رابطه میلنگد و همه چیز، خوب و مطلوب نیست، به مشکل در رابطه، توجه کرده است. توجه به مشکل بسیار مهم است و اگر مشکل را نبینیم، به احتمال زیاد آن مشکل عمیقتر، گستردهتر و پیچیدهتر میشود و در آینده ما را با مشکلات بزرگتر و جدیتری روبرو خواهد کرد؛ اما دیدن مشکل، کافی نیست. حالا باید مشکل را به مسئله تبدیل کرد. به این معنی که در تبدیل مشکل به مسئله، ابتدا باید ببینیم که وضعیت فعلی چیست. سپس مشخص کنیم که وضعیت مطلوب ما چیست و چه باید باشد. در ادامه باید راهکارهایی برای تغییر وضعیت موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب جستجو کنیم و از میان آنها، مناسبترین راهکار را انتخاب کنیم (این مرحله آخر، همان چیزی است که به آن تصمیمگیری گفته میشود). توجه داشته باشید که وقتی یک مشکل را بررسی میکنیم، ممکن است متوجه شویم که این مشکل، ترکیبی از چند مسئله است؛ بنابراین برای مواجهه با آن مشکل، باید چند مسئله را به موازات یکدیگر تعریف و بررسی کنیم.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.