آنچه در این متن میخوانید:
آشنایی با تفکر سیستمی
تفکر
تفکر یعنی هدایت هدفمند فکر؛ یعنی اینکه مهار فکر در اختیارمان باشد، آن هم در راستای نیازها و اهدافی که ترسیم کردهایم. تفکر به معنی رام کردن فکر است. به طور معمول افکار ماهیتی سرکش و آزاد و خودسر دارند، یعنی از این شاخه به آن شاخه میپرند و نمیتوان فکر را روی یک موضوع، ثابت نگه داشت. به بیان روشنتر، تفکر جلوهای از قدرت ذهنی است که عاملی کلیدی در بحث مدیریت ذهن میباشد.
تفکر یعنی باغبانی و پرورش فکر. فکر اگر به حال خود رها باشد و از القائات بیرونی از جمله افراد و رسانهها و حوادث، تأثیرات منفی بپذیرد، هرگز به ثمرات و نتایج مفید نمیرسد. ذهن مانند زمینی است که در صورت وجود کشاورزی فعال، محصولاتی فراوان به بار میآورد و اگر به حال خود رها شود علفهای هرز، آن را پُر خواهد کرد. به وسیله تفکر میتوانیم بر محیط ذهن مسلط شویم، در مسیر تسلط بر افکار (تفکر) نیاز به تجربه و مهارت داریم تا بتوانیم عنان افکارمان را به دست بگیریم یعنی بتوانیم ذهن خود را مدیریت کنیم.
تفکر سیستمی
تفکر سیستمی مبتنی بر فلسفه سیستم است. این فلسفه بیان میکند، هرگونه فعالیت انسان، سیستمی باز است که تحت تأثیر محیط قرار دارد. این ایده از سوی پروفسور جی دبلیو فارستر در سال 1961 توسعه داده شده است. بسیاری از تئوریهای مرتبط با تئوری سیستمها از نتایج ریاضی آن ناشی میشوند، اما برنامههای تفکر سیستمی عمومی را میتوان در رشتههایی از پزشکی و مهندسی گرفته تا روانشناسی، علوم سیاسی و هنر مشاهده کرد؛ بنابراین، رویکرد تفکر سیستمی حتی از مبدأ تاریخی آن، پیچیده و علمی است که بر پیچیدگی فهم واقعیت تأکید دارد.
لازم به ذکر است که نظریههای تفکر سیستمی به طور گستردهای تکامل یافته است، اما کاملاً شناخته شده نیستند لیکن در مدیریت کاربرد دارند، زیرا در مدیریت به درک عمیقتری از فلسفه سیستمها نیاز است. چگونه میتوان تفکر سیستماتیک را یاد گرفت؟ اوسمیتز به این سؤال پاسخ میدهد و اظهار میکند که فرد باید از آگاهی از سیستمها شروع کند، یک ادراک آگاهانه از فلسفه سیستمها. یادگیری روششناسی سیستم بسیار سخت است و نظیر یادگیری بازی شطرنج است که قوانین نسبتاً ساده دارد، اما مهارت فقط با تمرین میسر میگردد.
رویکرد سیستمی امکان پیوستن انواع اجزا مختلف را در یک کل واحد فراهم میکند تا اشکال مختلف فعالیت را در یک کل سازماندهی کند. از دیدگاه کلاسیک، یک سیستم ترکیبی از دو یا چند عنصر است، به طوری که هر عنصر از کل بر رفتار سایر عناصر تأثیر میگذارد و رفتار هر عنصر نیز بر رفتار کل اثرگذار است.
مفهوم تفکر سیستمی با تفکر تقلیلگرا، تحلیلی یا مکانیکی متفاوت است. تحلیل سنتی بر جدا کردن تکتک موارد مورد مطالعه تمرکز دارد؛ که در حقیقت، کلمه «تحلیل» در واقع از معنای اصلی ریشه «شکسته شدن به قسمتهای تشکیلدهنده» گرفته شده است. در عوض، تفکر سیستمی بر نحوه تعامل پدیده مورد مطالعه با دیگر مؤلفههای سیستم تمرکز دارد (مجموعهای از عناصر که برای تولید رفتار در تعامل هستند). به طور کلی استفاده از تفکر سیستمی در عمل توسط کلمات سنگه قابلتعریف است: تفکر سیستمی با تسهیل در دیدن الگوهای عمیقتری از وقایع و جزئیات، زندگی را ساده میسازد.
تفکر تحلیلی اصلیترین مسیر خطی راهحل یک مسئله است که مبتنی بر اصل علت-معلولی میباشد و زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که دلیل خاصی سبب ایجاد یک اثر خاص میشود. ضعف تفکر تحلیلی در این است که نمیتواند روابط علّی و وابستگی متقابل با محیط و سایر سیستمها را لحاظ نماید. تحلیل و تقلیل به عنوان ابزاری خرد برای اجرای پروژههای فردی مناسب هستند، اما به عنوان ابزاری کلان برای برنامهریزی استراتژیک مناسب نیستند. ابزار اصلی در عصر ماشین، تقلیلگرایی، تحلیل و مکانیزاسیون بود، در حالیکه عصر سیستم به تفکر سیستمی و ادراک کلنگر از جهان نیاز دارد. جوهره تفکر سیستمی به شرح زیر است:
- مشاهده روابط متقابل و نه روابط خطی علت و معلولی؛
- مشاهده فرآیندهای تغییرات و نه حالات ایستا.
تفکر سیستمی ممکن است پیچیدهتر و چند سطحیتر از تفکر تحلیلی یا تفکر تقلیلگرایی به نظر برسد و به تشخیص نظم در پیچیدگی کمک میکند و برای فهم انسان از واقعیت سازگارتر است. تفکر سیستمی، نظم و انضباط برای دیدن ساختاری است که زیربنای وضعیتهای پیچیده و برای تشخیص تغییرات اهرمی بالا از پایین میباشد. اصل تفکر حلقههای بازخورد، تفکر سیستمی را از تئوریهای دیگر جدا میکند، زیرا بیان میکند که واقعیت بر اساس اصل دایره کار میکند و معمولاً افراد با استفاده از اصل خطی فکر میکنند. چنین برداشتی اجازه فهم سیستم و تصمیمگیری صحیح را نمیدهد. انسان با جهان به عنوان سیر وقایع خطی رفتار میکند در حالی که واقعیت دورهای است. همچنین در تلاش برای بهکارگیری تفکر سیستمی، مهم این نیست که فقط بدانیم تفکر سیستمی به چه معناست، بلکه باید بدانیم که رهبران به چه شایستگیهایی نیاز دارند. بهکارگیری تفکر سیستمی کاملاً مطابق با نظر ریچموند کاری دشوار است، یکی از دلایل این دشواری این است که مهارتهای تفکر مورد نیاز برای انجام این کار بسیار زیاد هستند.
مثال: رفتار عجیب نمکها
نمکها به عنوان مثال نمک طعام، از عناصری به شدت واکنشدهنده تشکیل میشوند. پس چرا خود نمک از لحاظ شیمیایی خنثی است؟
به عنوان مثال نمک طعام از سدیم که فلزی بسیار فعال و کلر که گازی فعال است تشکیل شده است (NaCl). اگر به صورت جمع ساده به مجموع سدیم و کلر است نگاه کنیم نمک باید بسیار فعال باشد؛ اما وقتی این دو عنصر در مجموعهای که با هم «مرتبط» هستند کنار هم قرار میگیرند «خاصیت ظاهر شونده»، «خنثی بودن» را به عنوان رفتار کلی سیستم به نمایش میگذارند.
در تفکر استراتژیک، تفکر سیستمی تغییر در نگاه به سازمان است. تفکر سیستمی راه و روشی برای کلنگری است. جوهره اصلی تفکر سیستمی، تغییر در نگرش است.
تفکر سیستمی یعنی دیدن موضوعات در قالب یک سیستم. به طور خلاصه سیستم به مجموعهای از جزءهایی گفته میشود که با تعامل یکدیگر، یک کل را به وجود میآورند و کل بدون هر جزء ناقص است. هر سیستم شامل ورودی، خروجی، پردازش و بازخورد میباشد.
تفکر سیستمی، یک رویکرد منحصربهفرد برای حل مسئله است که در آن به مسائل مشخص بهعنوان بخشی از سیستمهای کلی نگریسته میشود؛ به عبارت دیگر، تفکر سیستمی چارچوب مفهومی برای حل مسائل میباشد که از طریق تمرکز بر مشکلات در حین اجرا اتفاق خواهد افتاد. حل مسائل در این روش از طریق یافتن الگویی جهت افزایش درک سازمانی و توجه به مسئله حاصل میشود. نتایج به دست آمده از تفکر سیستمی به نحوه ایجاد سیستم بستگی دارد، زیرا تفکر سیستمی از روابط موجود بین قسمتهای مختلف سیستم ایجاد میشود. تفکر سیستمی شامل ویژگیهای متعددی است که از آن جمله میتوان به وابستگی متقابل بین اجزای سیستم، کلنگری، جستجوی هدف، تبدیل دادهها به ستادهها، آنتروپی منفی، بازخور، همپایانی، چندپایانی و همافزایی اشاره کرد. پژوهشگران اعتقاد دارند یک متفکر استراتژیک باید الگویی از سیستم خلق ارزش را از ابتدا تا انتها در ذهن داشته باشد.
تفکر سیستمی به عنوان توانایی مشاهده ارتباطات و روابط متقابل از طریق نظمها، کارکردها، سازمانها، افراد، روندها و فرهنگها به روشهایی که منجر به تجزیهوتحلیل روشن و ارائه راهحلهای نوآورانه و پایدار میشود، تعریف میشود. تفکر سیستمی، فرآیند شناخت مبتنی بر تحلیل (تجزیه) و ترکیب در جهت دستیابی به درک کامل و جامع یک موضوع در محیط پیرامون فرد است. این نوع تفکر درصدد فهم کل (سیستم) و اجزای آن، روابط بین اجزاء و کل و روابط بین کل با محیط آن (فرا سیستم) است.
تفکر سیستمی چارچوب، روش، قانون و منطقی برای شناخت یک مسئله است که جنبههای تجزیهای، تحلیلی و ترکیبی آن مسئله را توأمان در برمیگیرد و به مسائل مشخص بهعنوان بخشی از سیستمهای کلی نگریسته میشود. آکاراوغلو اصطلاحات کلیدی که ذهنیت سیستمی را تشکیل میدهد بیان میکند. ذهنیت سیستمی، توانایی فرد در تفکر انتقادی و تفکر خلاق در خصوص چگونگی حل مسئله در سیستمهای پیچیده را تقویت میکند.
متفکران سیستمی
به طور کلی شش مفهوم اصلی برای متفکران سیستمی میتوان در نظر گرفت.
1- ارتباط متقابل: تفکر سیستمی نیاز به تغییر در ذهنیت دارد، از حالت خطی فاصله گرفته و دایرهای میشود به طوری که انگیزه این اصل، اساسی را ایجاد میکند که همه چیز برای ادامه به چیز دیگری (یا ترکیبی از چیزها) نیاز دارند؛ به عبارت دیگر، همه چیز بههمپیوسته است.
2- سنتز: سنتز، ترکیبی از دو یا چند چیز برای ایجاد چیزی جدید است. هدف تفکر سیستمی بررسی و فهم کل و بخشهایی از سیستم به طور همزمان، همراه با روابط متقابلی است که پویایی کل را تشکیل میدهد.
3- ضرورت: ضرورت، پیامد طبیعی چیزهایی است که در کنار هم قرار میگیرند یا محصول بزرگتر قسمتهای مختلف سیستم در تعامل با یکدیگر است.
4- حلقههای بازخورد: از آنجا که همه چیز در یک سیستم بههمپیوسته است، بین عناصر مربوطه، حلقههای بازخورد ثابت و جریان وجود دارد. یادگیری در مورد نوع و پویایی آنها میتواند به ما در مشاهده، فهم و مداخله در آن حلقههای بازخورد کمک کند.
5- علیت: فهم حلقههای بازخورد در مورد درک علیت یا چگونگی نتیجه یک چیز در یک سیستم پویا و مداوم در حال تحول است.
6- نقشهبرداری سیستمی: نقشهبرداری سیستمی ابزاری مهم است که به متفکران سیستمی اجازه میدهد عناصر «چیزها» را در یک سیستم شناسایی و نقشهبرداری کنند تا نحوه ارتباط آنها، ارتباط و عملکرد در یک سیستم پیچیده را فهم کنند. این میتواند بینش بینظیری برای اطلاعرسانی در مورد تصمیمگیری و تغییراتی ایجاد کند که به طرز چشمگیری سیستم را به بهترین وجه تغییر دهد.
اهمیت تفکر سیستمی
چرا تفکر سیستمی باارزش است؟ بدین دلیل که میتواند به شما در طراحی راهحلهای هوشمندانه و پایدار برای حل مشکلات کمک کند. به بیان ساده، تفکر سیستمی به شما تصویری دقیقتر، از واقعیت ارائه میدهد به طوری که شما میتوانید با نیروهای طبیعی (داخلی) یک سیستم به نتیجه موردنظر دست یابید. همچنین شما را به طرز تفکری سوق میدهد که در حل مشکلات و راهحلها با نگاهی جامع و بلندمدت بنگرید. برای مثال، چگونه ممکن است راهحل خاص شما برای یک مشکل در بلندمدت جوابگو باشد و چه پیامدهای ناخواستهای ممکن است داشته باشد؟
بهزعم صاحبنظران، مدیران در سازمانهای مختلف باید دارای تفکر سیستمی باشند تا بر ساختارها و فرایندهای پیچیده و یکپارچهای که محیط کاری و شرکتها را شکل میدهند، تأثیر بگذارند. تفکر سیستمی ما را قادر میسازد تا اقدامات خود را با قوانین پایداری، فهم و هماهنگ نماییم. مطابق با نگاره زیر، تفکر سیستمی را میتوان به عنوان یکی مهارتهای ضروری در قرن حاضر در نظر گرفت.

منبع: فقیهیپور، جواد و کشاورز، میثم (1398)؛ تفکر سیستمی؛ زیربنای رهبری سازمان، با همکاری انجمن مدیریت ایران و اتحادیه انجمنهای علمی، فناوری، نوآوری و تجاریسازی، تهران، انتشارات دارالفنون، چاپ اول.
سرفصل دوره آموزشی تفکر سیستمی
بخش اول: ریشههای تفکر سیستمی
بخش دوم: تعاریف تفکر سیستمی
بخش سوم: ماهیت تفکر سیستمی
بخش چهارم: مفاهیم تفکر سیستمی
بخش پنجم: مباحث تفکر سیستمی
بخش ششم: آرکتایپهای سیستمی
بخش هفتم: تفکر سیستمی در عمل
بخش هشتم: بازیهای تفکر سیستمی
شرکت در دوره تفکر سیستمی برای چه کسانی مفید است؟
1- افرادی که به جای «فکر کردن» بر «تفکر کردن درست» تاکید دارند.
2- افرادی که میخواهند در زندگی شخصی خود تصمیمات درستی بگیرند.
3- افرادی که به دنبال فهم و پیشبینی پیامدهای پنهان تصمیمات خود هستند.
4- افرادی که میخواهند از ضررهای هنگفت و سنگین ناشی از تصمیمات خود جلوگیری نمایند.
5- افرادی که علاقهمند به فعالیت به عنوان یک مشاور حرفهای هستند.
6- دانشجویانی که علاقهمند به یادگیری عمیق مباحث مدیریتی میباشند.
7- دانشآموختگان و کارکنانی که علاقهمند به تصدی پستهای مدیریتی در شرکت یا سازمانهای خصوصی و دولتی میباشند.
8- مدیرانی که میخواهند تصمیمات موثری را در شرکت یا سازمان خود بگیرند.

هنوز بررسیای ثبت نشده است.